سایهسایه، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

داستان های من و بابام

داره می خواره..

سلام سلام والا کلی شوک شدم از لطفتون از اینکه از یادتون نرفتم و به یادم بودین جونم براتون بگه داره می خواره.. چی؟ لثه ام آره بد می خواره همش خوارش زیااااااد یه جوری که شب ها هم نمیتونم درست و حسابی بخوابم. کلافم والا اما باید تحمل کنم. کلن همش شدم یه عالمه تف یه عالمه آب دهن. بابا امروز یه ژل خرید که هنوزم نمالیده به لثه من اما مثکه دکتر جونم گفته خیلی خوبه و تاثیر داره و آرومم می کنه اوه اوه دوباره می خواره من میرم ژل بزنم تا بعد خدافظ ...
27 آذر 1390

من شرمندم!

من شرمندم! جون من ببخشید بابا جان عجیب بود واسش تعجب کرده بود زمان می خواست و حالا درست شده بله بابام رو میگم که بعد ۴ ماه اومده و قول داده که دوباره زود زود بیاد ..دی و حالا هم چیزی می خوام تعریف کنم که بابا ۱۰۰ بار بهم گفت نباید بگم: ۳ روزه بنده کار نکردم یعنی من که نه منظورم شکمم هست امروز بابا با کلی کارهای روانشناختی و تمرکزی و مامان هم با کار های عملی باعث شدند که یک هو ساعت ۱۱ شب خوشحالی به خونمون بیاد و بابا و مامان با هم داد بزنن: آخ جووووون! ...
25 آذر 1390
1